پرده اول:

کورش پس از فتح بابل اولین منشور حقوق بشر  را ابلاغ میکند.

«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. ... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. برده داری را بر انداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. ... من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند. خدای بزرگ از کردار من خشنود شد ... او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ... من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه¬های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند ... من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم. من به تمام سنتها، و ادیان بابل و اکد و سایر کشورهای زیر فرمانم احترام می‌گذارم. همه¬ی مردم در سرزمینهای زیر فرمان من در انتخاب دین، کار و محل زندگی آزادند. تا زمانی که من زنده¬ام هیچکس اجازه ندارد اموال و دارایی¬های دیگری را با زور تصاحب کند. اجازه نخواهم داد کسی دیگری را مجبور به انجام کار بدون دریافت مزد کند. هیچکس نباید به خاطر جرمی که اقوام یا بستگان او مرتکب شده‌اند تنبیه شود. من جلوی برده¬داری و برده¬فروشی از زن و مرد را می¬گیرم و کارکنان دولت من نیز چنین کنند تا زمانیکه این سنت زشت از روی زمین برچیده شود. شهرهای ویران شده در آنسوی دجله و عبادتگاه¬های آنها را خواهم ساخت تا ساکنین آنجا که به بردگی به بابل آورده شده‌اند بتوانند به خانه و سرزمین خود بازگردند.»

پرده دوم :

یونانیان به امپراتوری پارس حمله کرده شهر سارد مهمترین شهر ایالت لیدی(ترکیه فعلی) را به آتش میکشند .خشایارشاه برای دفع متجاوزان عازم لیدی میشود.ابتدا سارد را آزاد میکند و پس از آن آتن را به تلافی سارد به آتش میکشد.در  یکی از برخوردهای کوچک نیز 300  اسپارتی تا آخرین نفس مقابل ایرانیها ایستادگی کرده و کشته میشوند.

پرده سوم :

امپراتوری روم توانسته بود صدها سال ایلات و قبایل ژرمن را که آنها را وحشی و بربر میدانستند از سرزمینهای اصلی روم دور نگهدارند اما عاقبت این قبایل وحشی به روم رخنه کرده و بر سر روم آن آوردند که مغول بر سر ایران آورد.تازه پس از این بود نام برخی از این قبایل در تاریخ ذکر شد، واندالها ،فرانکها،آنگل ها و ساکسونها ...این دو قبیله آخر بریتانیا را از رومیان گرفتند و پس از امتزاج تبدیل شدند به آنگلوساکسونها !

پرده چهارم :

نوادگان همانهایی که رومیان به آنها وحشی میگفتند حالا قدرتمند شده اند . این قدرت به آنها همه چیز داده  بجز یک گذشته با شکوه و پر افتخار .از همین روی آنها سعی میکنند با پیوند زدن خود به یونانیان و رومیان (با نادیده گرفتن اینکه خودشان تمدن روم را نابود کردند) برای گذشته بی وجود شان  افتخار و تاریخ ایجاد کنند.

پرده آخر :

من تعصب نژادی ندارم .اگر خشایارشاه همچون پدربزرگ مادریش کورش ،رفتار  خوبی با شهرهای مفتوحه داشت بهتر بود.جانبازی 300  سرباز اسپارت هم جای تحسین دارد همانگونه که ایستادگی و مرگ آریوبرزن سردار ایرانی و کل سپاه کوچکش د ر برابر لشکریان اسکندر جای تمجید دارد . اما وحشی نشان دادن عمدی ایرانیان آنهم با هدف تخریب یک ملت ناراحت کننده است .انتظار میرود همه ما در این مورد واکنش نشان دهیم .شما میتوانید به 2 نشانی ذیل برای اعلام  نظر و اعتراض مراجعه فرمایید.

Movies.yahoo.com/movie/1809262865/user

www.petitiononline.com/btm3/petition