زمانی که در کارخانه بودم احساس میکردم کسانیکه در دفتر مرکزی هستند ما را درک نمیکنند. مکرراً پیش می آمد نیاز فوری به یک قطعه یا یک وسیله پیدا میکردیم. وقتی موضوع را با مامور تدارکات در دفتر تهران در میان میگذاشتم در عین ناباوری چندان موضوع را جدی نمیگرفت. وقتی هم  به مدیرعامل شکایت میبردیم. معمولا حق را به آن مامور دفتر مرکزی می داد. اختلافات دیگری هم که پیش می آمد باز پرسنل کارخانه باید کوتاه می آمدند. اگر پاداشی هم پرداخت میشد اول به پرسنل دفتر داده میشد. این احساسم را با دوستان دیگر در میان گذاشتم. آنها هم مثل من فکر میکردند. به نظر می آمد پرسنل دفتر مشکلات کار در کارخانه را درک نمیکردند. حتی برخی اوقات به نوعی احساس مهم بودن و برتری میکردند.  بعلاوه هرکس به مدیرعامل نزدیکتراست به همان ترتیب بهره مندتر است!
چند سال گذشت من کارم را عوض کردم. کار جدیدم اینبار در دفتر مرکزی بود. جالب بود، مکرراً شاهد درخواستهای شفاهی و کتبی، تلفنی و حضوری مدیر کارخانه بودم. درخواستهایی که معمولا قبول نمیشد یا از طرف پرسنل دفتر با سردی از آن استقبال میشد. آنجا احساسهای قدیمی به سراغم آمد. موضوع را با مدیر کارخانه در میان گذاشتم. او هم همان احساس مرا داشت. برای خیلی چیزها او جلزو ولز می کرد اما در دفتر مرکزی کسی آنطور که انتظار داشت از او پشتیبانی نمیکرد.
این وضعیت خاص آن دو شرکت خصوصی نبود. در فرهنگ ما معمولا اولویت با کسانی است که به مرکز نزدیکترند. یعنی اگر قرار است فرودگاه یا راه آهن احداث شود. اگر قرار است دانشگاهی ساخته شود. اگر قرار است به شبکه جهانی اینترنت وصل شد. اول مرکز کشور که تهران است بعد مراکز استانها بعداً اگر عمری بود دیگر شهرها و روستاها. مطمئن باشید با این ذهنیت اگر امکانش بود تهران بزرگترین بندر ایران هم میشد! این دیدگاه در اذهان ما عمیقاً ریشه دوانده است.  ما ایرانیان اکثراً میگوییم "وقتی پایتخت اینگونه است دیگر شهرها چه وضعیتی دارند". انگار برای همه ما جا افتاده باید مرکز کشور در همه چیز بهترین و اولین باشد. در ذهن ما نمیگنجد مثلا بزرگترین دانشگاه کشور مانند خیلی کشورهای دیگر در پایتخت نباشد. برای ما ثقیل است که آسفالت خیابانهای بروجرد از تهران بهتر باشد. برای ما قابل تصور نیست که شهرسازی خرمشهر از اهواز بهتر باشد.
حتی ممکن است این اولویتها الزاماً مادی هم نباشند. شما به گزارش هواشناسی توجه بفرمایید. دمای کدام شهرها همیشه اعلام میشود. طبیعتا اعلام هوای تک تک شهرها زمان زیادی مطلبد. پس باید تعدادی انتخاب شوند. اما چرا مراکز استانها انتخاب شده اند؟ اگر دمای هوا بخاطر صنعت توریسم و سیاحان گفته میشود تا مسافران از وضعیت مقصد خود با خبر باشند، منطقاً دمای هوای جزیره کیش باید گفته شود که مرتبا توریست به آن وارد و خارج میشود نه دمای هوای بیرجند. اگر تعداد افراد ساکن در یک شهر ملاک باشد، کرج پر جمعیت تر از بجنورد است. اگر صنعتی بودن و تعداد مسافرتهای کاری ملاک است عسلویه یا ماهشهر از یاسوج در اولویت ترند.
حالا اگر خدای نکرده فردا روزی جایی با 50 نفر جمعیت مرکز استان شد. با رویه موجود ما باید در متن اخبار آنجا هم قرار بگیریم. بجنورد و بیرجند قبلا مرکز استان نبودند. از احوالاتشان در اخبار خبری نبود حالاکه مرکز استان شده اند یکدفعه باید در جریان ریز اخبارشان باشیم. حالا اگر کرج چند برابر آنها جمعیت دارد، کیش ده یا بیست برابر آنها گردشگر دارد، در عسلویه صدها برابر آنها فعالیت صنعتی وجود داردهیچکدام ملاک نیستند. در ایران هر چه به مرکز نزدیکتر باشید رشد بیشتری میکنید. اگر به رئیس اداره نزدیک باشید احتمالاً ترفیعات زودتر شامل حال شما میشود. اگر هم به مرکز کشور نزدیکتر باشید مثل کرج، تبدیل یک کلان شهر میشوید.