از واريزي چه خبر؟...
به نام حق
از واریزی چه خبر؟...
از همان روزهاي اول شروع به كارم در يكي از موسسات دولتي بود كه اين جمله سوالي را مي شنيدم ، البته كافي است كه براي مدت كوتاهي به عنوان ارباب رجوع به يكي از اين نهادهاي دولتي مراجعه كنيد و كافي است كه كمي گوش خود را تيز كنيد و در مكالمات كارمندان آنجا كمي فضولي كنيد ، حتماً مكالماتي از اين دست خواهيد شنيد :
- يك برج تو راهه.
- هفته آينده بن خواروبار ميدن .
- اضافه حقوقها لغو شده .
- از كارانه و بهره وري خبري نيست؟
- مابه تفاوتها تا ماه بعد پرداخت ميشن.
- فعلاً از پاداش خبري نيست.
و جملاتي خبري و سوالي از اين دست كه همه در ارتباط با حقوق و مزايا و دريافت وجه مي باشند.
اصولاً در ادارات دولتي هرگاه ميشنوي كه كارمندي از كارمند ديگر مي پرسد: " خبري نيست؟" حتماً منظورش از خبر، پول است ، پول به معناي هر گونه دريافت اعم از نقدي و غيرنقدي.
اوايل كار تعجب مي كردم بعد از مدتي به اين گفتگوها حساس شدم ، مدتی هم از شنيدن اين جملات حالم به هم می خورد ولی حالا بعد از چند سال برايم عادي شده، البته اين كه كارمندان يك سازمان پيگير حقوق و مزايا خود باشند في نفسه چيز بدي نيست ولي بدي آن وقتي نمايان است كه بدون هيچ اغراق و گزافه گويي اين اخلاق به صورت يك عادت ثانويه در آمده به طوريكه دقيقاً با شروع اولين روز ماه يعني درست پس از دريافت حقوق ماهيانه، كارمندان ادارات دولتي ازكليه ابزارهای ارتباط جمعی برای کسب خبر در خصوص انواع پاداشها، اضافه كارها، مزايا ، هدايا و هر آورده نقدي و غير نقدي استفاده مي كنند و چنان پيگيري مستمري در اين مسير به عمل مي آيد كه گويي خستگي از براي آن نمي توان متصور شد، اگر اين پشتكار و سماجت براي انجام امور محوله روزمره مصروف شود مطمئناً در نظام اداري تحول چشمگيري حاصل مي گردد.
اما ريشه اين عادت در كجاست ؟ منشاء اين اثر چيست؟ اين رفتار معلول چه علل يا عواملي است؟ عوارض آن كدام است ؟ چه واقعيتهاي در پس آن پنهان است؟ آيا اصولاً اخلاق ناپسندي است و يا اصلاً ارزش بحث كردن را دارد يا ندارد؟
شايد از بعض لحاظ يا از نظر بعضي اين رفتار، ناپسند نبوده و يا اينكه اصلاً موضوع مهمي نباشد، ولي موضوع به همين سادگيها نيست:
از مهمترين عوارض اين پديده مي توان به وقتهاي تلف شده اي كه در اتاقهاي كار، سالنهاي ادارات و در پشت خطوط تلفن به وجود مي آيد اشاره کرد ، كارمندي كه از آغاز ساعت كاري ذهنش مشغول حقوق و اضافه كار و پاداش است مطمئناً نمي تواند تمركز درستي در انجام امور محوله داشته باشد. بر اساس تجربه کاملاً واضح است كه بسياري از خبرهاي پخش شده در حد شايعه می باشند که اثرات تخريبي و رواني مشهود و نامشهودي بر كاركنان باقي مي گذارند و در نهايت موجب كاهش انگيزه و بازده كاري خواهد شد ، كارمندي كه مدام درمعرض بمباران شايعات پولي و مالي واقع مي شود ناخودآگاه هميشه خدا در انتظار دريافت وجه بوده و در صورت عدم تحقق چنين اخباري دچار ناخشنودي مي گردد.
اما در توضيح عوامل اين عارضه ، با اين جمله مركب آغاز مي كنيم :
براي انجام اين كار، اين مقدار دستمزد مي گيرم.
اتفاقي كه اين سالها واقع شده يك جابجايي ساده بين قسمت اول و دوم جمله فوق است يعني بدين صورت:
اين مقدار دستمزد مي گيرم ، تا اين كار را انجام دهم.
اين جابجايي به ظاهر ساده در صورت جمله، عليرغم اينكه تغيير معنايي ايجاد نكرده است ولي نشانگر و نماد يك تغيير بزرگ در فرهنگ جامعه است به عبارتي هركدام از اين جملات بيانگر دو نوع رفتار متفاوت از دو نوع انديشه و طرز تفكر است .
در جمله اول تاكيد و توجه بر انجام درست كار است و بيانگر اين ديدگاه كه هدف اصلي به نتيجه رساندن وظيفه محوله است ،به عبارتي حس مسئوليت پذيري ، ايفاي تعهدات و وجدان كاري از مشخصه هاي اين طرز تفكر است كه در نهايت در صورت شامل بودن همه اين موارد، كننده كار خود را مستحق دريافت دستمزد خواهد دانست.
در جمله دوم محوريت با دريافت دستمزد است ، مهمتر از هرچيز دريافت وجه و كسب منفعت است ، البته حس منفعت طلبي نه تنها حس ناشايستي نيست بلكه در صورت درك درست آن عامل پيشرونده ي نيز هست ولي مشكل زماني واقع مي گردد كه اين حس منفعت طلبي به قدري نيرومند گردد كه حس مسئوليت پذيري ،تعهدات كاري و تعهدات اخلاقي در سايه آن به دست فراموش سپرده شود آنوقت است كه از نتيجه درست خبري نيست و اغلب حاصل كار هيچ است، مصداق آن همه وقايعي است كه به كرات همه روزه در اطرافمان مشاهده مي كنيم:
انبوه كالاهاي مصرفي كه در اولين استفاده غير قابل استفاده مي گردند ، ضمانتنامه هاي پس از فروش كه به هر بهانه از طرف متعهد آن فاقد اعتبار مي گردد ، خودروهاي ساخت داخل كه قصه اش را همه مي دانند، كارمنداني كه هميشه ی خدا وقت سرخواراندن ندارند و ارباب رجوع هاي هميشه دربدر و چشم انتظار انجام شدن کارشان، عدم ايفاي تعهدات شركتها و موسسات بزرگ و كوچك دولتي و غير دولتي كه از مرز لوده گي و وقاحت هم گذشته است و ده ها بلكه صدها نمونه ديگر كه از حوصله و موضوع اين بحث خارج است.
هرچند نمی توان همه معضلات و ناهنجاريهاي جامعه را به اين نوع نگرش منفعت طلبانه غيرمسئولانه نسبت داد ولي مطمئناً با كمي تفكر و بررسي تخصصي رد و اثر اين ديدگاه نوظهور را مي توان حتي در اغلب مناسبات اجتماعي مشاهده نمود .در واقع بروز رفتاري كه در ابتداي بحث مطرح شد ريشه در همين انديشه دارد و نمي توان آن را منحصر به محيط اداري دانست ،يا اينكه چنين متصور شد كه اين عادت ناصواب فقط در فضاي كارمندي مشاهده مي شود. نبايد فراموش كرد اين نظام اداري جزئي از يك كل است و يك كارمند قبل از اينكه كارمند باشد عضوي از اعضاي جامعه اي است كه اين جامعه واجد روحي با مشخصات خاص خودش ميباشد ، روحي كه با مشاهده خصايص و رفتارها و نمودهاي بيروني مشتركي كه از تك تك اعضايش اش سر مي زند مي توان به وجودش پي برد.
به زعم بعضي بايد به اين اميد نشست كه هرزگاهي ناظمي از گوشه و كنار تاريخ اين مملكت پيدا شود تا با زور شلاق يا به نيروي تدبير و خرد اين روح سركش و بي تربيت را به صراط نظم و ادب درآورد ولي افسوس كه اين روح نابالغ در اولين فرصتي كه عنان اختيارش رها گردد به مسير خود باز خواهد گشت و تمام نظم و مقررات وضع شده آن ناظم باچنان سرعتی به باد فراموشي سپرده مي شود كه گويي كه هيچگاه نبوده است . اما نمي توان به اين بهانه ها يكجا نشست، بالاخره بايد يك وقتي از يك جايي حركتي آغاز گردد تا اميد به مقصد رسيدن مفهومي داشته باشد . لازم به برنامه ريزي كلان و كار كارشناسي و بستر سازي و نهادينه كردن و نظر متخصصين امر و مديران كاردان و متعهد هم نيست!
حداقل كاري كه مي شود انجام داد كمي التفات نظر مسئولين دلسوز و مديران ارشد اينگونه سازمانها به آموزشهايي در حوزه روابط اجتماعي ، رفتار سازماني ، مسئوليت پذيري و وجدان كاري است كه مورد كمترين عنايت و توجه واقع شده اند .اگر چه آموزشهايي از اين دست وظيفه نظام آموزشي است ولي حالا كه به هر دليل آموزش و پرورش و آموزش عالي در انجام وظيفه خود ناتوانند بر عهده سازمانها و ادارات است كه به خاطر منافع خودشان هم كه شده به جاي برگزاري ساعتها كلاس و سمينار و همايشهاي به ظاهر آموزشي اما بي ثمر و وقت پر كن و هزينه بر كمي وقت و هزينه ناقابل صرف ياد دادن رفتار ها و روابط اوليه اجتماعي كنند. براي تحقق اين هدف لازم است كه مديران و مسئولان سازمانها ابتدا خودشان به يادگيري همت بگمارند . تا زماني كه معلم خود نتواند واژه را درست تلفظ كند توقع بيان صحيح كلمه از شاگرد دور ازخرد است و همه خوب مي دانيم – اگر كمي با خود صادق باشيم – كه در اين دوره و زمانه توسل و اتكا به اخلاقيات ابزار مناسبي براي ورود به ذهن كودك تخس نيست . باور داشته باشيم يا نه اين يك واقعيت است كه حس برتر آدمي در اين زمانه حس منفعت طلبي است و هر تلاشي براي به فعل درآوردن هر انديشه اي مي بايست از صافي اين حس بگذرد حتي آموزه هاي اخلاقي.
والسلام
هومن زندكيلي