اگر بخواهيد خصوصيات اصلي مردم ژاپن را نام ببريد چه مي‌گوييد؟

اين هم سئوال پيچيده‌اي است. در تمام سال‌هايي كه در ژاپن بوده ام به اين سؤال فكر كرده و هميشه توضيح خصوصيات ملي ژاپني‌ها برايم بسيار دشواري بوده است. اجازه بدهيد به نكته‌هايي كه پيش از اين اشاره كردم، برگردم. هدفمندي و معطوف به هدف بودن در ميان ژاپني‌ها بسيار رايج است. معمولا مردم از تمايل به عضويت در گروه‌هاي مختلف صحبت مي كنند و به كار گروهي و هدف گروهي بيش از كار كردن به‌صورت انفراداي اهميت مي‌دهند. البته، طبعا استثناء هم در اين مورد وجود دارد. شما در ميان مردم ژاپن شاهد دورانديشي هستيد كه از تجربيات تاريخي آن‌ها  نشات مي‌گيرد و آن‌ها را به كار گروهي تشويق مي‌كند. بي‌جهت نيست كه در مقايسه با جوامع اروپايي و امريكايي شمالي، تشكيل يك گروه بر مبناي هدفي خاص در ژاپن و بالطبع رسيدن به آن هدف آسان‌تر است. مقصودم اين نيست كه شركت‌هايي ژاپني با شركت‌هاي آمريكايي و اروپايي تفاوت ويژه‌اي دارند، نه، كاركرد آن‌ها شبيه به يكديگر است، مقصودم آسان بودن فرايند همكاري براي يك شركت و گروه است.

اما وقتي شما با كاركنان يك شركت در ژاپن مواجه مي‌شويد احساس مي‌كنيد كه آن‌ها خيلي به كارشان متعهد و وقف آن هستند. آن‌قدر كه تا حدودي اغراق در آن مي‌بينيد.

برداشت‌شان، دست‌كم در نگاه اول، درست است. بخشي از رفتاري كه ژاپني‌ها نسبت به سازمان ويا شركت خود بروز مي‌دهند يك عادت اجتماعي و تاريخي است .اما وقتي بيشتر با افراد تعامل مي‌كنيد به پيچيدگي‌هاي بيشتري پي مي‌بريد و درمي‌يابيد به لحاظ تعلق سازماني تفاوت چنداني نسبت به كاركنان اروپايي و آمريكايي ندارند.

در كتابخانه موسسه مطالعات فرهنگي ژاپن كتاب‌هاي زيادي درباره ارتباط ميان دموكراسي و مدرنيزاسيون هست. شما چگونه ارتباط ميان دموكراسي، پويايي و مدرنيزاسيون را در ژاپن توضيح مي‌دهيد؟

اين، يكي از مسائل پيچيده در تجربه ژاپن مدرن است. گرچه در نظام سياسي اقتصادي ژاپن، قبل از جنگ عناصر دموكراتيك فراواني وجود داشت، اما خود سيستم دموكراتيك نبود. در سال 1889 قانون اساسي تدوين شد، حتي قبل از آن هم نهادهاي انتخابي به صورت محلي يا ملي شكل مي‌گرفتند، ولي بنيان آن نظام بر حكومت امپراطور، به عنوان رئيس دولت، استوار بود. سران نظامي هم بايد به تائيد امپراطور مي‌رسيدند و نه دولت مدني. به بيان ديگر مردم از استقلال و قدرت اعمال اراده خود برخوردار نبودند و تصميم گيري در اختيار امپراطور بود.

از اواخر دهه1870 قوانين مطبوعاتي وضع شد كه آزادي بيان را محدود مي‌كردند. بسياري از مجله‌ها و روزنامه‌ها تعطيل مي‌شدند و يا موضوعات بحث انگيز از صفحات آنها حذف و سانسور مي شد.  در سال 1925 به مردها حق راي اعطا شد، اما در همان سال قانون سخت گيرانه حفظ صلح به تصويب رسيد كه به پليس قدرت دستگيري افراد ضد دولت، سياسيون چپ و خارجي ها را مي‌داد.

در سال‌هاي قبل از جنگ جهاني دوم، دولت ژاپن بارها قول دموكراسي را داد، ولي از تمايلات استبدادي خود دست نشست. تحولات دهه 1930 اثبات كرد كه استبداد حاكم بر ژاپن بسيار ساخت‌مند و فراتر از يك تمايل ساده است.

همچنان‌كه مي‌دانيد اوضاع در دوران پس از جنگ بسيار پيچيده‌تر بود. در قانون اساسي جديد كه توسط نيروهاي امريكايي القا و تنظيم شد و ژاپني‌ها تأثير چنداني در آن نداشتند، قدرت به مردم داده شده بود و امپراطور از بسياري از امكانات خود محروم گرديد.

جالب است بدانيد سنت سياسي در ژاپن هنوز با اين موضوع كنار نيامده است به همين خاطر هم هست كه بسياري از سياستمداران محافظه كار خواستار تغيير قانون اساسي آمريكايي هستند. آيا ژاپن امروز از دموكراسي برخوردار است؟ اگر از منظر يك امريكايي، براي مثال به روزنامه نگاري ژاپن دقت كنيد، آن‌ را چندان متنوع و متكثر نمي‌يابيد و مردم را در معرض اظهارنظرهاي متنوع و مهم قرار نمي‌دهند. البته ممكن است گاه با گزارش‌هاي تحقيقي، افشاگر و يا منتقدانه از دولت مواجه شويد، اما رسانه‌هاي ژاپن، بنا بر تمايل خود و يا به دليل سنت‌شان، در محدوده‌اي باريك عمل مي كنند.

بسياري از مردم ، دست‌كم در كشور من، ژاپن را سمبل فناوري مي‌دانند. اما همچنان‌كه گفتيد نقش سنت و فرهنگ در اين كشور بسيار پر رنگ است.شما چگونه رابطه ميان سنت و فناوري را در جامعه ژاپن توضيح مي‌دهيد؟

اجازه بدهيد از تخصص حرفه‌اي‌ام در زمينه بانكداري كمك بگيرم. با وجود اينكه بانك‌هاي ژاپني از فناوري همانند بانك‌هاي اروپايي، كانادايي و امريكايي برخوردار بودند، اما بسيار عجيب است كه از اين ابزار به طور كامل استفاده نمي‌كردند؛ كند بودند يا شكاك. حتي امروز هم اگر شما بخواهيد از طريق بانك‌هاي ژاپن مبادلات مالي انجام دهيد، در مقايسه با آمريكا بايد كاغذ بازي بيشتري انجام دهيد. از يك طرف با آدم‌هاي بسياري مواجه مي‌شويد كه توانايي ايجاد و استفاده از تكنولوژي را دارند يا كمپاني‌هايي به توليد فناوري‌هاي فوق‌العاده سطح بالا مشغولند و در مقابل مردمي كه بسيار كند تكنولوژي هاي جديد را مي پذيرند و از آن‌ها استفاده مي‌كنند. مثلا استفاده از اينترنت در ژاپن حتي كندتر از كره است. البته استثناء مهم، تلفن همراه است كه در اينجا به سرعت رواج يافت و مردم ژاپن زودتر از ديگران آن را به كار گرفتند. تأكيد من بر وجود تنش و شكاف بين ادامه الگوهاي قديمي از يك‌سو، و پذيرش و به‌كار گيري تكنولوژي جديد، از سوي ديگر، وجود دارد. مي‌دانيد، جامعه ژاپن هنوز به هنرها و صنايع دستي كه صدها سال سنت دارند، افتخار مي كند. تقريبا به هركجا نگاه كنيد خانواده هايي را مي بينيد كه به طور سنتي كارهاي هنري انجام مي‌دهند، به شيوه خاصي چاي درست مي‌كنند، عود مي سوزانند و يا كيمونو مي پوشند. اين‌ها همه نشان مي‌دهند كه مردم ارزش بسياري براي حفظ و نگهداري چيزهاي قديمي قايلند.

موضوع در خور توجهي است. از يك طرف ژاپني‌ها چندان به سياست نمي‌پردازند و آن‌چنان‌كه مي‌‌گوييد تکنولوژي نقش مهمي در زندگي شان ندارد، از طرف ديگر سنن خود را حفظ مي کنند و در عين حال جامعه‌شان از ديناميزم و پويايي خاصي برخوردار است. فهم اين مجموعه آسان نيست.

چيزهايي که شما مي‌گوييد توجه من را هم جلب کرده است. توجه ژاپني‌ها به سياست نوميدكننده است. با وجودي كه آن‌ها امروزه فعاليت‌هاي خارجي بسياري انجام مي‌دهند، اما نمي‌دانم چرا به مسائل سياسي علاقه‌اي نشان نمي‌دهند. به به نظرم اين بي‌‌توجهي و بي‌علاقگي بخشي از سنت‌شان است. شايد يكي از دلايل اين موضوع نسبت ميان پول و سياست باشد. حتي قبل از جنگ هم مردم دريافته ژاپن دريافته بودند که سياستمداران به پولدارها توجه بيشتري مي کنند و توجه چنداني به مردم عادي و بي پول ندارند. در ميان نسل من، مردمي که تحصيلات بيشتري داشتند بيشتر هم به سياست توجه مي کردند، اما هم‌نسلان ژاپني من، با تحصيلات مشابه، توجه بيشتري به رشد اقتصادي داشتند. اين تفاوت همچنان به قوت خود باقي است.

شايد دليل پويايي مورد نظر شما اين باشد كه ژاپني‌ها مردمي بسيار کنجکاو مشتاق ياد گرفتن‌ هستند. آن‌ها هميشه دوست داشته‌اند بيشتر بدانند.

مردم ژاپن از انقلاب ميجي چه آموخته‌اند. اساسا فكر مي‌كنيد آن انقلاب براي مردم كشورهاي ديگر آسيا هم نكته‌هايي براي آموختن دارد.

اگرچه انقلاب ميجي محدود بود، ولي تغييراتي که در 20 سال نخست آن پديد آمد فرصت‌هاي فراواني را در اختيار مردم گذاشت؛ مانند تحصيلات جهاني، آزادي انتخاب شغل و از ميان رفتن تفاوت‌هاي اجتماعي ميان مردم عادي و سامورايي‌ها.

يکي از بزرگ‌ترين تحولات پس از دوران ميجي آزادي انتخاب دين بود كه با جنبشي براي از بين بردن بودائيسم و ويران كردن معابد آن‌ها آغاز شد. مسيحيت نيز ممنوع بود. اما بر اثر اعتراض خارجي‌ها و اينكه ژاپني‌ها مي‌خواستند مورد پذيرش خارجي‌ها واقع شوند ممنوعيت اديان از ميان رفت. شوراهاي محلي هم فرصت مشاركت مردم را در تصميم گيري ها فراهم مي‌كردند، هر چند اين مشارکت هميشه بسيار محدود بوده است.

در آن زمان زمان ژاپني ها سعي کردند به جهان پيرامون و ديگر کشورها نگاهي بيندازند و به صورت سيستماتيک از آنها مطالب جديد بياموزند. ژاپني ها هميشه تلاش كرده‌اند پذيراي ديگران باشند بي‌‌آنكه دست از هويت اصلي خود بردارند.

نقش موسسه تحقيقات فرهنگي در اين ميان چيست؟

به عنوان يک مرکز، نسبت به تصويرمان در جامعه بسيار حساس هستيم . دولت ژاپن از ما حمايت مالي مي‌كند و براي دريافت اين حمايت و نيز پرداخت ماليات، براساس محصولي كه توليد مي‌كنيم، يعني مقالات تحقيقي، حمايت مي‌شويم. ما موزه يا نمايشگاه نيستيم و بنابراين بايد تلاش کنيم تا ديده شويم. راه ديده شدن هم عبور از گذر رسانه هاست. اينجا ما روزهايي به نام روز رسانه ها ترتيب مي‌‌دهيم و از خبرنگاران تمام روزنامه‌هاي ملي و خبرنگاران تلويزيون‌هاي محلي مختلف دعوت مي کنيم تا بيايند و در جريان آخرين فعاليت‌ها و برنامه‌هاي مرکز قرار بگيرند. بعضي از محققان مرکز هم ستون هفتگي در روزنامه ها دارند. در مجموع تلاش مي‌كنيم به كمك انتشارات‌‌مان فعاليتهاي مرکز را تبليغ و رسانه‌ها را به نوشتن مقالاتي درباره مرکزمان تشويق کنيم.

يعني به تعامل فرهنگ و رسانه اهميت مي‌دهيد؟

فکر مي‌کنم در پس پرسش شما نوعي رويكرد سياسي نهفته است كه مرکزما بسيار در باره آن حساس است. چون بخشي از تعريف ما از اين مرکز، تعريفي بين‌المللي و تعاوني است. اين موضوع مانع مي‌شود تصويري واحدي از فرهنگ ارائه دهيم. بسياري از دانشگاهيان غرب نگاهي منفي در باره تاسيس اين مرکز داشتند و و فکر مي کردند محافظه کاران ژاپن براي به نمايش گذاشتن برتري ژاپن از آن استفاده خواهند کرد. اين در حالي است كه به نظر من تحمل ايده‌هاي جديد و روش‌ها و برداشت‌هاي نو براي اين مرکز مهم تر از ارائه يک برنامه مشخص است . (ماخذ همشهري آنلاين)