من وبلاگ شخصی دیگری ندارم ، لذا تصمیم گرفتم گهگاهی از اتفاقات جالب اینجا و به نحوی مرتبط به فرهنگمان را در این وبلاگ بنویسم که امیدوارم برای خوانندگان وبلاگ هم جالب باشد.

چند روزی از عاشورای حسینی سال 2008 می گذرد. امسال در اتاوا اما شور و هیجان خاصی در ایام محرم و بخصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا وجود داشت. سالها بود که در آمریکا و کانادا تاسوعا و عاشورای به این شلوغی ندیده بودم. جوانان با چنان عشقی به سینه زنی و عزاداری مشغول بودند که برایم بسیار جالب بود.

اما اتفاق مهم دیگر در کنار عزاداری احساس همدلی و همنوایی بین افراد بود. افراد همه برای کمک در برگزاری مراسم و آشپزخانه داوطلب بودند طوری که افراد زیاد بوده و بر می گشتند. هیچ روز دیگری را در کانادا سراغ ندارم که همه مردم ، از قشر و گروه های مختلف ، از درجات مختلف اجتماعی اینچنین بی ریا و عاشقانه به همکاری و کمک هم پرداخته باشند.
 
کمک مالی افراد به برگزاری این مراسم چشمگیر بود و افرادی که چهره خیلی مذهبی هم از خود نشان نمیدادند از همان زمان هزینه برگزاری مراسم بعدی را می پرداختند.

با خودم فکر می کردم که چرا همیشه نمی توانیم این چنین باشیم؟ بی ریا و خیراندیش برای هم؟

متاسفانه غیبت ، محافظه کاری و بدگویی پشت سر همدیگر بدون اطلاعات ، عادت بسیار زشتی است که ایرانیها با خود به همراه می آورند و مدت بسیاری طول می کشد تا از این عادت دست بردارند و به زندگی دیگران کاری نداشته باشند.
اما عاشورای امسال چهره واقعی افراد زیادی را نمایان کرد و کسانی که تا آن ایام از هم بد می گفتند را به دوستان واقعی هم تبدیل کرد که برای افراد بسیار مسرت بخش بود.